[94/2/15] نظر() / برچسب ها:
افراط یعنی تندروی و به بیان ساده، کاسه داغ تر از آش بودن است. افراطی نامیدن عده ای که ملزم به رعایت احکام و دستورات دینی باشند به هیچ وجه صحیح نیست و می توان گفت همانکس که این اتهام را می زند خودش افراطی است! ولی آیا افراطی نامیدن جریانی که این روزها ادعای دلواپس شدن برای انقلاب را دارند از باب پایداری ظاهری روی دستورات مذهبی است؟ مسلما اینطور نیست.
همه ما می دانیم آنکس که در روزهای سخت به داد این ملت و انقلاب رسیده و دردش را درمان بوده نیروهای مذهبی اند. وگرنه این مملکت روزگاران بسیار گذرانده و جریانات مختلفی را هم تجربه کرده است. نه شاهدوست به درد او رسیده نه ملی گرا و نه جماعت غرب زده که نام زیبای روشنفکری را لکه دار می کنند. نیروهای مذهبی که به لطف خدا از نعمت رهبری برخوردار شدند یار این نظام بوده و هستند. همان نعمتی که اگر انقلاب اسلامی ایران نداشت به راهی می رفت که مصرِ امروز رفت.
و اما رهبری، نه پیامبر است و نه امام که مصون از خطا باشد. اصلا مصونیت از خطا موضوعیتی در این مسأله ندارد که بگوییم این کارش صحیح بوده و آن کارش صحیح نبوده تا در اصل ماجرا تردید کنیم. رهبری یعنی ستون خیمه. یعنی شخصی که در بروز مشکلات و در اختلافات حرفش حجت باشد که در غیر اینصورت سنگ روی سنگ بند نمی شود. مثالش سال 88 است که آقایان موسوی و کروبی بزرگترین اشتباه زندگیشان را مرتکب شدند و گرفتار دامی شدند که توسط دشمنان تهیه و توسط احمدی نژاد، صدا و سیما و امثالهم پهن شد(دانسته یا ندانسته). این مهم نیست که حرف این دو نفر درست بود یا نبود، این مهم نیست که طرف مقابل خائن بود یا نه، مهم این بود یک نفر هست که اگر روی حرفش حرف زدی هم خودت ضربه می بینی هم مملکت.
اما آدم مذهبی کیست؟ در واقع، آدم مذهبی به درد بخور کیست!
آیا همان است که فقط ریش دارد و پیشانی اش جای مهر؟ خیر، آدم مذهبی کسی است که دستورات مذهب را هرچه که باشند رعایت می کند و مسلم است دستورات مذهبی فقط در ظاهر افراد خلاصه نمی شوند.
مثلا دستور دینی می گوید امر به معروف و نهی از منکر کن ولی اگر کسی را دیدی که در یک دولت از تک خوانی زنان ناراحت نمی شود و در دولت دیگر می شود بدان مذهبی نیست، سیاسی ست.
دین می گوید اگر کاری را متخصص نیستی وارد نشو؛ که اگر وارد شد، بدان مذهبی نیست. مثلا اگر کسی در حد قوه مجریه نباشد و کار اجرایی نکرده باشد و کاندیدا شود بدان سیاسی ست.
شخصی که ادعای تبعیت محض از ولی فقیه داشته باشد وقتی رهبری می گوید: «ما قبلاً هم اعلان کردیم، قبل از این حرفها هم ما گفتیم [که] نظام جمهورى اسلامى دربارهى موضوعات خاصّى که مصلحت بداند، با این شیطان براى رفع شرّ او و براى حلّ مشکل، مذاکره میکند» و او بگوید: «مذاکره با شیطان خیانت است به قرآن» مذهبی نیست، سیاسی ست. (البته عکس زیر، نمونه جهل است نه سیاست و باید دنبال پشت پرده آن گشت تا سیاست بدون دیانت را پیدا کرد.)
اگر رهبری در حوادث 88 در مورد آقای هاشمی بگوید: «بعد از پیروزی انقلاب از مؤثرترین شخصیتهای جمهوری اسلامی در کنار امام بود؛ بعد از رحلت امام هم در کنار رهبری تا امروز.» و او بگوید: «ما خیانت هایتان به ملت در 88 را فراموش نمی کنیم» مذهبی نیست، سیاسی ست.
یک مدل مذهبی نمای دیگر کسی است که توانایی در فهم و سنجش قضایای روز ندارد. در واقع برخی افراد شاید به ظاهر مذهبی باشند، یعنی خود را ملزم به رعایت دستورات دینی بدانند و شاید واقعا هم متدین باشند ولی قوه تحلیل و درک شرایط روز را ندارند و با ورود نسنجیده خود به قضایا، تقیدشان به دستورات دینی زیر سوال می رود. اینگونه افراد اگر در باب موضوعات روز وارد شوند نه تنها کمکی به حل مسائل نخواهند کرد بلکه آنها را پیچیده تر کرده و باعث بروز مشکلات جدید می شوند. با توجه به اینکه این طیف، خود را ولایتمدار معرفی می کنند نه تنها بازوی ولایت نیستند بلکه انرژی مضاعف هم از ولی فقیه می برند. مثالش را می توان در رسانه های طیف موسوم به پایداری و امثال کیهان پیدا کرد. به عنوان نمونه، بعد از قرائت بیانیه لوزان، روزنامه کیهان چند روز مطلب علیه "توافق" ادعایی اش می نوشت و به پیروانش خط می داد تا اینکه رهبری اشاره کردند: «آنچه تا کنون انجام گرفته است نه اصل توافق و مذاکرهی منتهی به توافق را تضمین میکند، نه محتوای توافق را تضمین میکند؛ هیچ کدام را؛ حتّی تضمین نمیکند که این مذاکرات تا به آخر برسد و به یک توافق منتهی بشود». در واقع او نمی فهمد توافقی حاصل نشده و باید رهبری صراحتا به او بگوید تا بفهمد. او یک قدم از ولی فقیه جلوتر است و باید ولی فقیه تذکر بدهد که برگرد!
و در مثال دیگر آقای مذهبی نما لنگه کفش دست بگیرد و مراسم سخنرانی رئیس مجلس در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها را به هم بزند تا اینکه رهبری بفرمایند: «اینکه عده ای برخی را ضدولایت و ضد بصیرت بنامند و شعار بدهند نظیر آنچه اخیراً در قم روی داد، اقدامی غلط است و بنده کاملاً مخالف این کارها هستم که قبلاً هم نظیر آن در مرقد مطهر حضرت امام (ره) اتفاق افتاد و به مسئولان تذکر دادم جلوی این کارها را بگیرند. کسانی که راه می افتند و شعار می دهند اگر واقعاً حزب اللهی و مؤمن هستند بدانند که این کارها به ضرر کشور و خلاف شرع است و اگر هم اعتنایی به این حرفها ندارند که حسابشان جداست.» در واقع این افراد نیاز دارند که رهبری مدام به ایشان تذکر بدهند که فلان کارت خطاست. البته با اقدامات دیگر نظیر حادثه شیراز اثبات کردند که واقعا حزب اللهی و مؤمن نیستند و به کاری که به ضرر کشور و خلاف شرع است اهتمام دارند و حسابشان از ولایت جداست.
این تیپ افراد مانند طفل نابینایی هستند که دائم کج و راست می رود و بزرگتری باید هر از گاهی مستقیمش کند! اینها نیاز به خط دهی دائمی از رهبری دارند و خودشان توان فهم مسائل را ندارند و برخی از این افراد متأسفانه دستورات صریح رهبری را هم بر نمی تابند. اینگونه نیست که مسأله ای پیش بیاید و اینها بتوانند حلش کنند و کمکی به اداره کشور کرده باشند و بالعکس بخشی از انرژی و وقت مسئولین نظام باید خرج اینها شود.
شاید مثال تاریخی اش، خطای کمیل باشد. نه اینکه کمیل سربار ولایت باشد بلکه خطایی که کرده نمونه خطاهای بسیار مدعیان امروزیست و صد البته کمیل، یار ولایت بوده و اینان سربار ولایتند:
«در سال 39هـ . ق. کمیل بن زیاد از طرف امیرالمؤمین علیه السلام به فرمانداری شهر هیت منصوب شد. پس از مدتی خبر به وی رسید که یاران معاویه به فرماندهی «سفیان بن عوف» قصد یورش به هیت را دارند، به خیال اینکه آنها در «قرقیسا» هستند، بدون اجازه امام علی علیه السلام 50 نیروی مسلح را برای دفاع در شهر گذاشت و خود و یارانش به طرف آنجا حرکت کرد، تا در جنگ پیشدستی کرده باشد. سپاهیان معاویه از فرصت استفاده کرده به هیت حمله کردند و به غارت پرداختند. امام علی علیه السلام نامه ای به کمیل بن زیاد نوشت و او را سرزنش کرد.
پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست، و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار،و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردنِ مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه ای باطل است. تو در آنجا پلی شده ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند، نه قدرتی داری که در کنار تو نبرد کنند، و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می توانی حفظ کنی، و نه شوکت دشمن را می توانی درهم بشکنی، نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می کنی، و نه امام خود را راضی نگه می داری.»
شاهدش در این است مرزی را که از سوی ولایت تعیین شده رها کرده و به تصور مقابله با دشمن به سمت دیگر بشتابد. در روزهایی که رهبری اولویت اول کشور را اقتصاد معرفی می کرد سنگر اقتصاد را رها کرده و کسی که هیچ سابقه ای در این امور نداشت انتخاب کردند به اسم ولایتمداری. در روزهایی که رهبری از همدلی دولت و ملت می گوید حداکثر توانشان را در مخالفت با دولت خرج می کنند به اسم مقابله با دشمن.
نکته:
با توجه به اینکه این گروه، دائما از جائز بودن انتقاد سخن می گویند عرض کنم انتقاد این است که اشکال کار را متوجه شوی و ایراد دقیقش را به طرف بگویی. اینکه راه حل هم ارائه کنی و جایگزین هم معرفی کنی که نور علی نور. ولی این گروه نشسته اند ببینند رهبری در سخنرانی چه کلید واژه ای به کار می برد بعد طوطی وار تکرارش کنند؛ مثل اینکه رهبری از مبارزه با فساد می گوید و تکرارش کنند. یعنی هشت سال طرف جار بزند مبارزه با فساد، مبارزه با فساد و قدم از قدم بر ندارد و موافقین دولت هم به روی مبارک نیاورند و بعد از هشت سال یاد قرارداد کرسنتی که بیش از ده سال قبل اتفاق افتاده بیفتند به اسم اینکه انتقاد خوب است!
یا اینکه هشت سال با مدیریت ناصحیح، سرمایه های ملی نابود شوند و رئیس دولت وقت حتی زمانی که ریشه تمام مشکلات را تحریم معرفی می کرد مورد حمایت تام گروه خاص باشد ولی امروز چشم به دهان مبارک رهبری بدوزند تا کلمه اقتصاد مقاومتی را یاد بگیرند و مجددا حمله به دولت نامطلوبشان را شروع کنند.
آقای اخوی! کسی باید از فساد دم بزند که خودش متهم به فساد نباشد، در غیر اینصورت اسمش انتقاد نیست! کسی باید از اقتصاد درون زا دم بزند که خودش در هشت سال دولت بی مهری، اقتصاد درون زا را شکوفا کرده باشد و معنایش را بفهمد که بتواند انتقاد کند. صرف حرافی و حملات متعدد که اسمش انتقاد نیست، اسمش تخریب است. معنایش این است که اگر آقای هاشمی که عمری مسئولیت های مختلف را عهده دار بوده از افتضاحات مدیریتی دولت مدعی عدالت دم بزند حرفش مسموع است نه سیاست بازی که هیچ درکی از اوضاع و شرایط کشور ندارد. کسی که جایگاه مسئولین رده بالای کشور در مذاکرات هسته ای را می داند، شرایط داخلی و خارجی کشور را می فهمد، حرف مسئولین را می فهمد و اطلاع کافی و وافی از کم و کیف هسته ای دارد باید به آقای ظریف بگوید، اینجای کار غلط است؛ این می شود انتقاد. نه کسی که عنوان نمایندگی ملت را یدک می کشد و تا دیروز می گفت تحریم ها هیچ اثری بر ملت ندارد و الان می گوید تحریم ها پدر مردم را درآورد پس بیانیه لوزان که تحریم ها را برنداشته بد است پس دولت خطا کار است و اسمش را بگذارد انتقاد!
این عمکرد دوگانه دلواپسان در دو دولت در قبال موضوعات واحد، نشان از خطوط شیطانی دارد نه الهی. همین روحیه و همین عملکرد آنها که در اکثر موارد سبقت از ولی فقیه است آنها را لایق نشان افراطی می کند. آدم مذهبی به درد بخور، کسی است که در هر شرایطی و در هر دولتی ملزم به رعایت دستورات دینی است؛ کسی که است توانایی حل مسائل و حداقل شناخت آنها را دارد و با نیتی پاک، آنها را به متولیان گوشزد می کند. و صد البته اینها هم معصوم نیستند و هیچ کس توقع ندارد در همه امور راه صواب بروند
در یک کلام، افراطی نامیدن نه به بهانه مذهبی بودن بلکه دقیقا به خاطر مقابل مذهب بودن گروه خاص است